رد پای بارون...

...به نام خدایی که در این نزدیکیست

او منتظر ماست که ما برگردیم

ماییم که در غیبت کبری ماندیم

نوشته شده در یک شنبه 26 تير 1390برچسب:, ساعت 13:36 توسط سپیده|

نوشته شده در شنبه 25 تير 1390برچسب:, ساعت 13:19 توسط سپیده|

قشنگ یعنی چه؟

قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال

وعشق  تنها عشق

ترا به گرمی یک سیب می کند مانوس

وعشق   تنها عشق

مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد

مرا رساند به امکان یک پرنده شدن

چرا گرفته دلت مثل انکه تنهایی

چقدر هم تنها

خیال می کنم دچار ان رگ پنهان رنگ ها هستی

دچار یعنی

عاشق.

و فکر کن که چه تنهاست اگر ماهی کوچک دچار ابی دریای بیکران باشد

چه فکر نازک غمناکی!

نه وصال ممکن نیست        همیشه فاصله ای هست

دچار باید بود...!

نوشته شده در جمعه 24 تير 1390برچسب:, ساعت 12:0 توسط سپیده|

 

           

 

     

وقتی خوشبختی را می پذیری      رنج را نیز پذیرا می شوی

هوشیاری را که بر می گزینی     گاه گیج و مغشوش می شوی

بر دیگران که غالب می شوی    مغلوب انان نیز می شوی

هر قدمی که به جلو بر می داری  قدمی دیگر را پشت سر می گذاری

تو! توکه طلوع خورشید را می پذیری 

چگونه از غروب ان گریزی خواهی داشت؟

عشق را که می پذیری....

 

نوشته شده در جمعه 24 تير 1390برچسب:, ساعت 11:29 توسط سپیده|

 

                   I.            دلهای پاک خطا نمی کنند      سادگی می کنند       و امروز     سادگی پاک ترین خطای دنیاست...

                 II.            تمام پنجره ها رو به اسمان باز است    ولی چگونه رسیدن هنوز یک راز است

              III.            هر بار کودکانه دست کسی را گرفتم  گم شدم       اینقدر که در من هراس گرفتن دستی هست     ترس از گم شدن نیست!

              IV.            نداشتن هیچ وقت به تلخی فراموش کردن یک "داشتن"نیست

                V.            هر جا ایمان باشد   عشق هست    هر جا عشق باشد  ارامش هست    هر جا ارامش باشد  خدا هست   هر جا خدا باشد نیاز به چیز دیگری نیست...

              VI.            با چنان عشقی زندگی کن که اگر بنا بر تصادف در دوزخ افتادی خود شیطان تو را باز گرداند!

           VII.            اساسا خوشبختی فرزند نامشروع حماقت است  همه کسانی که در جستجوی خوشبخت بودن هستند بیخود تلاشی در بیرون از خود نکنند اگر بتوانند"نفهمند"میتوانند"خوشبخت"باشند

 

نوشته شده در جمعه 24 تير 1390برچسب:, ساعت 11:15 توسط سپیده|

98si1188sdfiq1te9aur.jpgxi25ealu5kg5umdw6iy4.jpgq83cpcab9ovyoz1q7qz.jpgkocholo.org --  سايت كوچولو -- kocholo.org --  سايت كوچولو -- kocholo.org --  سايت كوچولو -- 4s0wsgiwt70zryn4x4sl.jpglqps9lq8k7ffi0la91z7.jpgyaku6stwojgfl1qsmbgo.jpgtwkdopn4if09ey262bk1.jpgeicn6jekbl825bj1157.jpgvcbzp21r2kz875h8yjl.jpg3e5bybrfy7b9mzhxyntq.jpgs0osotbm164jlan61dl5.jpg1i64rksr3u70789gytgy.jpgkocholo.org --  سايت كوچولو --


::ادامه مطلب::
نوشته شده در جمعه 24 تير 1390برچسب:, ساعت 10:47 توسط سپیده|

دوستت دارم هایت را باور می کنم  درست مثل امضای اخر نامه هایت که می گویی

خون است      اما طعم اب انار میدهد!!

 

قلبی داری به وسعت هفت دریا وبی نهایتی اسمان ها  باید منطقی باشیم  

حق داری اگر دلت برایم  تنگ نمی شود!!

 

بیا لبخند بزنیم  بدون انتظار پاسخی از دنیا و بدان دنیا انقدر شرمنده میشود

که به جای پاسخ لبخند به تمام سازهایمان میرقصد   باور کن!

 

نوزادی متولد میشود  با هزاران نقشه ای که والدینش کشیده اند برای روزهایی که می اید

"به بهشت خوش امدی عزیزکم از من می شنوی تنها به قلبت گوش بسپار

تا بهشت باقی بماند"!!

 

 

تنهایی ادم را حشره شناس می کند!...  حتی نایاب ترین عنکبوت های

دنیا هم  در اتاق من تار تنیده اند!!

 

 

ماهمیشه در حال فراموش کردنیم از خودمان گرفته تا خدا

(ادامه اش نمی دهم خودت فکر کن چرا!!!؟)

 

 

وما را می ازمایی در شرایط سخت  یکی پس از دیگری  و دیگری پس از دیگری!

وما خسته از این امتحانات      "دنیای ازمون و خطایت   سه ماه تعطیلی ندارد"!!

 

 

ان روزها نگاهت که باورم می شد.... وجودم می لرزید

امروز فهمیدم...خدا هم زود باور شده است

 

 

حق داری دلگیر شوی!وقتی پاسخی از من نمی رسد.مرا ببخش دوست من

گاهی زندگی سخت میشود.

 

نوشته شده در جمعه 22 تير 1390برچسب:, ساعت 10:43 توسط سپیده|

یک شبی مجنون نمازش را شکست  بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق ان شب مست مستش کرده بود...فارغ از جام الستش کرده بود  گفت یا رب از چه خوارم کرده ای؟بر صلیب عشق دارم کرده ای...خسته ام زین عشق دل خونم نکن

من که مجنونم تو مجنونم نکن...مرد این بازیچه دیگر نیستم  این تو ولیلای تو من

نیستم  گفت ای دیوانه لیلایت منم در رگت پنهان و پیدایت منم سالها با جور لیلا ساختی

من کنارت بودم و نشناختی...!

 

نوشته شده در جمعه 22 تير 1390برچسب:, ساعت 10:36 توسط سپیده|

دستم رو بگیر            نه برای اینکه محتاج توام

نگاهم کن                 نه برای اینکه عاشق چشمانت هستم

صدایم کن                نه برای اینکه صدایت زیباترین صدای دنیاست

حرف بزن                نه برای اینکه بگویی هنوز هم مرا می خواهی

برای اینکه....       بگویی چرا اینگونه رفتی؟

 

 

نوشته شده در جمعه 20 تير 1390برچسب:, ساعت 10:35 توسط سپیده|


آخرين مطالب
» این منم....
» پاییز من.....
» دلتنگ تو میمونم.....
» بخند
» با اجازه خدا....
» بانو
» دلنوشته های میلاد تهرانی
» صبحی دیگر
» تحویل بهار....
» شروع دوباره........دوباره باید شد..
» پاییز...زمستان.

Design By : RoozGozar.com