رد پای بارون...

...به نام خدایی که در این نزدیکیست

 

داره حسی تو من بیدار میشه

جهان هم مثل من بی کار میشه

مثل روزای اول هول میشم

دوباره قصه مون تکرار میشه

چقد گفتم نرو بی عشق سخته

منو تا زنده ای یادت نمیره

تو سرگرم کسی بودی که میخواست

شده یک شب تو رو از من بگیره

دعا کردم دلت ترسش بریزه

به من نزدیک تر شه گرم تر شه

دعا کردم کسی حتی نتونه

از احساسی که دارم با خبر شه

میخوام باور کنم تا اخر عمر

کنارت سالها تحویل میشه

جهان با عشق ما اغاز میشه

جهان بی عشق ما تعطیل میشه

خدا را شکر باز عاشق شدی تو

خدا را شکر من پای تو موندم

جواب اون همه حرفای تلخو

من از چشم پشیمون تو خوندم

اگه چشمامو جدی تر بگیری

بفهمی من یه ساله صبر کردم

بهارو زودتر تحویل میدی

به اغوش شکسته

دست سردم.

                  فرزاد حسنی(عزیزم)

 

نوشته شده در دو شنبه 7 فروردين 1391برچسب:, ساعت 14:43 توسط سپیده|


آخرين مطالب
» این منم....
» پاییز من.....
» دلتنگ تو میمونم.....
» بخند
» با اجازه خدا....
» بانو
» دلنوشته های میلاد تهرانی
» صبحی دیگر
» تحویل بهار....
» شروع دوباره........دوباره باید شد..
» پاییز...زمستان.

Design By : RoozGozar.com