رد پای بارون...

...به نام خدایی که در این نزدیکیست

 

 

 

 

آخر پاییز شد...

همه دم میزنند از شمردن جوجه ها!!

بشمار..تعداد لبخندهایی

که بر لب دوستانت نشاندی

بشمار..تعداد اشک هایی

که از سر شوق و غم ریختی

فصل زردی بود...

تو چقدر سبز بودی...؟؟!!

جوجه ها را بعدا باهم میشماریم...

 

نوشته شده در چهار شنبه 30 آذر 1390برچسب:, ساعت 13:7 توسط سپیده|

محرم...

فرمانده عشاق حسین است

بی راهه مرو

ساده ترین راه حسین است

از مردم گمراه جهان راه مجویید

نزدیکترین راه به الله حسین است...

نوشته شده در شنبه 12 آذر 1390برچسب:, ساعت 13:8 توسط سپیده|

* خداوندا!!

تو میدانی که انسان بودن و ماندن

در این دنیا

چه دشوار است

چه رنجی میکشد

انکس که انسان است و

از احساس سرشار!!!

 

 

 

** انسان

بودن نیست

شدن است......

 

 

 

 

*** خداوند هیچ وقت مشکلی را

بالاتر از توان کسی

سر راهش قرار نمیده...

 

نوشته شده در چهار شنبه 9 آذر 1390برچسب:, ساعت 14:25 توسط سپیده|

آهای روزگار!!

برایم مشخص کن

اینبار کدام سازت را کوک کرده ای

تا برایم بزنی....

میخواهم رقصم را با سازت

هماهنگ کنم...!

نوشته شده در شنبه 5 آذر 1390برچسب:, ساعت 15:58 توسط سپیده|


آخرين مطالب
» این منم....
» پاییز من.....
» دلتنگ تو میمونم.....
» بخند
» با اجازه خدا....
» بانو
» دلنوشته های میلاد تهرانی
» صبحی دیگر
» تحویل بهار....
» شروع دوباره........دوباره باید شد..
» پاییز...زمستان.

Design By : RoozGozar.com