رد پای بارون...
...به نام خدایی که در این نزدیکیست
میشه نگام کنی ، راحت شه زندگیم؟ چشم بر ندار ازم، می پاشه زندگیم لب بستم از تو و ، افطار می کنم من عاشق توام . اقرار می کنم! اقرار می کنم ، یاد توام هنوز هم سخته خواب شب، هم خنده های روز از تو حواسمو ، هی پرت می کنم با قلب بی کسم ، هی شرط می کنم حالا که اومدم ، چیزی به روم نیار تا دیرتر نشه ، راهی جلوم بذار برگشتنای دیر ، دل بستنای زود چشم بر ندار ازم، می پاشه زندگیم التماس دعا یا علی دلگیرم و بارونی غمگینم و زندونی آشفته دلم بانو... بانو.... تو که میدونی... ای گم شده تقویم از دلهره سرشارم این فصل شکفتن نیست وقتی تو رو کم دارم از غربت بین ما انگار نمیترسی... دلواپسم از دوری میدونی ومیپرسی من کوه ترین بودم تقدیر تو آبم کرد اندوه منو بشناس بانو....به خودت برگرد تکرار یه کابوسه هر لحظه و هر روزم... با حسرت تنهایی...میسازم ومیسوزم از همهمه میترسم میترسم از این مردم میترسم ازاین کابوس از این غم شاعر کش شاید که تو حق داری... من کوچه بن بستم.... بی پرده بگم بانو... از دست خودم خستم....! دلتنگ تو میمونم بانو... به سلامت... خوش...! *علی ضیا*
باور نمی کنی ، دست خودم نبود!
میشه نگام کنی ، راحت شه زندگیم؟
Design By : RoozGozar.com |