رد پای بارون...

...به نام خدایی که در این نزدیکیست

کلاغ پـَر...؟؟

نه کلاغ را بگذاریم برای آخر ...

نگاهت پـَر ......

خاطراتت هم پـَر صدایت ؛

پـَـــر کلاغ پـَر..!؟؟

نه ؛ کلاغ را بگذاریم برای آخـــر ...

جوانی ام پـَر خاطراتم پــَر من هم ...

پــَـــــر حالا تو مانده   ای و کلاغ ؛

که هیــــــــــــچ وقت به خانه ش نرسید

آنقــدر مــــرا سرد کـــرد ؛

از خــــودش .. از عشـــق ..

کــه حـــالا بــه جـــای دلبستن ،  یــــخ بستــه امـ!

آهــــای !!! روی احســاســم پــا نگذاریــد ..

لیـــز می خوریــد .!.

درحال تماس.....

ساعتهاست پشت خط

به صدایی گوش می دهم که آرامم نمی کند

که دلداریم نمیدهد

که ...حتی ساکت نمی شود
 

...خدایا...!


چرا مدتیست مشترک مورد نظر خاموش است؟

کسی چــه میــداند امــروز چنــد بار فــرو ریختــمــ ..

از دیدنــ کسی کــه ،

تنهــا لبــاسش شبیــه به " تــو " بــود!


kocholo.org

نوشته شده در یک شنبه 24 مهر 1390برچسب:, ساعت 11:28 توسط سپیده|

*"فرهاد"باشی....همه چیز"شیرین" است...

 

 

*گاهی برای محبت کردن لازم نیست

"چیزی بدهی"...

کافی است"گوش بدهی"...

 

 

*افرادی خوشبختند که اندیشه شان

به سوی چیزی غیر از

خوشبختی خودشان است

نوشته شده در دو شنبه 18 مهر 1390برچسب:, ساعت 20:15 توسط سپیده|

انجا که عشق حضوری نیرومند

داشته باشد

دلشوره و نومیدی وترس

از میان میرود.

نوشته شده در دو شنبه 11 مهر 1390برچسب:, ساعت 18:53 توسط سپیده|

نوزادی متولد میشود

با هزاران نقشه ای

که والدینش کشیده اند

برای روزهایی که میاید...

"به بهشت خوش امدی عزیزکم

از من می شنوی تنها

به قلبت گوش بسپار

تا بهشت باقی بماند"!!!!

م.تهرانی

نوشته شده در یک شنبه 10 مهر 1390برچسب:, ساعت 19:30 توسط سپیده|

هیچ چیز به اندازه رنج و بدبختی

روح انسان را بزرگ نمیکند....

 

 

 

 

هیچ کس مجبور نیست

انسان بزرگی باشد

تنها انسان بودن کافیست

 

 

 

 

 

نه تو می مانی نه من

و نه اندوه و نه هیچیک

از مردم این ابادی

به حباب نگران لب این رود قسم

و به کوتاهی ان لحظه شادی

که گذشت

غصه هم خواهد رفت

انچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...

نوشته شده در شنبه 9 مهر 1390برچسب:, ساعت 17:5 توسط سپیده|

 
خواستن ،همیشه توانستن نیست
گاهی فقط،
داغ بزرگی است
که تا ابد بر دلت می ماند
 
                                                        *********************
 
 
 
مرا به ذهنت نه…. به دلت بسپار….

من ازگم شدن درجاهای شلوغ

...میترسم ...
 
 
 
نوشته شده در جمعه 8 مهر 1390برچسب:, ساعت 11:57 توسط سپیده|

خداوند لبخندی زد

و دختر افریده شد.

پس لبخند زیبای خدا روزت مبارک.

نوشته شده در پنج شنبه 7 مهر 1390برچسب:, ساعت 20:38 توسط سپیده|

میخواهم ساکت باشم

ای چشم کور شو!

ای گوش کر شو!

ای زبان لال شو!

تا در معجزه سکوت...

خود را  خدای خود را....

دریابم

انان که میدانند سخن نمیگویند

و انان که سخن میگویند نمیدانند....

نوشته شده در دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:, ساعت 8:45 توسط سپیده|

ارزو میکنم افتادن هر برگ پاییزی

امینی باشه

برای ارزوهای قشنگتون

فصل برگریزان فصل عاشقان مبارک

سپیده

 

نوشته شده در یک شنبه 3 مهر 1390برچسب:, ساعت 21:7 توسط سپیده|


آخرين مطالب
» این منم....
» پاییز من.....
» دلتنگ تو میمونم.....
» بخند
» با اجازه خدا....
» بانو
» دلنوشته های میلاد تهرانی
» صبحی دیگر
» تحویل بهار....
» شروع دوباره........دوباره باید شد..
» پاییز...زمستان.

Design By : RoozGozar.com